درباره ما
دست از طلب بر ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان و یا جان ز تن برآید نویسندگان
لینک های ویژه
پیوندهای روزانه
لوگوی وب
دیگر امکانات
|
یک شب خواب دیدم حسین بی خبر آمد و گفت : مادر بلند شوید ، بلند شوید که برویم . گفتم : کجا؟ گفت: می خواهیم به مسافرت برویم . گفتم : کجا ؟ گفت مکه. گفتم : مادر همینطوری که نمیشه به مکه برویم . گفت: چرا؟ گفتم: هم گذرنامه می خواهد و هم اینکه باید قبلا ثبت نام کنی . گفت: ثبت نام کردم و گذرنامه هم گرفتم. ماشین سپاه جلوی درب حیاط بود و من را سوار ماشین کرد و به فرودگاه برد . از آنجا سوار هواپیما شدم و به مدینه رفتم . قبرستان بقیع را زیارت کردم و بعد به حرم حضرت پیغمبر رفتم و دعا و راز و نیاز کردم همینکه وارد حرم مطهر شدم نوه ام مرا از خواب بیدار کرد . خیلی ناراحت شدم و گفتم: خدایا چه جایی من بیدار شدم . ساعت 5 صبح به حرم مطهر حضرت رضا (ع) رفتم و نماز صبح را خواندم و با امام رضا (ع) در میان گذاشتم و گفتم یا امام رضا (ع) دیشب خداوند مرا دعوت کرده است مرا ناامید نکن. پیش امام رضا (ع) خیلی راز و نیاز کردم . نویسنده تخریبچی در شنبه 87/12/10 | نظر
طراحی و کدنویسی قالب : علیرضاحقیقت - ثامن تم Web Template By : Samentheme.ir |
آرشیو مطالب
پیوندهای وبگاه
برچسبها
طراح قالب
|